داغ دلم ز سینه پناهی گرفته است / در هر تپش ز درد غم آهی گرفته است
آن مرغ خوش سخن به تقلای زندگی / از آسمان تیره پگاهی گرفته است
در صفحه ی وجود بجز یک نگار نیست / هر کس به سهم خویش نگاهی گرفته است
در کوی یار بی سخنی شرط صحبت است / گر صحبتی گرفت، تباهی گرفته است
آن کس که نقش خویش نداند در این جهان / با هر نفس که داشت گناهی گرفته است
آنجا که عشق جلوه گری می کند بدان / این ویژگی ز نور الهی گرفته است