صبرم تمام، قصه به پایان رسیده است
آیا کسی صدای دلم را شنیده است؟
بشنیده ام بهار آمده، اما بهار نیست
هرگز کسی بهار خدا را ندیده است
از قرن ها مپرس که با یار ما چه کرد
پشت جهان ز خونِ دل او خمیده است
فریاد می زنم که در این عصر پُر رقیب
آیا کسی نگار مرا نیک دیده است؟
با اینکه عشق مدعی انتظار اوست
آیا ولی به بام دل او پریده است
دیدار او به چشم مدعیان ساده می نمود
هر دل به زعم خود ز رقیبان بریده است
هر کس به ظن خویش، متاعی از او گرفت
اما دلم، متاع دلش را خریده است