هر جا نگاه می کنم، آنجا وفای او
عباس با وفاست، وفا از برای او
از کربلاست روح وفا در جهان شکفت
هر جا وفاست، نقش رخش از صفای او
آب فرات زمرمه ای بود و می فریفت
خاموش و در سکوت برفت از حیای او
آرام می خزید به دستان او به لطف
اما ندید وصل لبش، در رضای او
قادر نبود آب ز تفسیر تشنگی
و آن تشنگی ز شرم فتاده به پای او
از خیمه ها صدای عمو «العطش» رسید
در آسمان گریست مَلک با خدای او
دستی بریده گشت، وَ چشمی به خون نشست
پیروز شد وفا به خدا در بقای او
«اَدرِک أخاک» گفت و نگاهش به خیمه ها
بشکست پُشت سرور ما، از ندای او
ای آسمان چگونه صبوری در این بلا
ای دل چگونه در نَفَسی، در عزای او