ارتباط میان فرهنگی میان یک ایرانی و یک گرجستانی

0
196

 به نام خدا

ارتباط میان فرهنگی میان یک ایرانی و یک گرجستانی

دانشجو: سیدمحمدیحیی هاشمی

دکتری علامه طباطبایی / بهمن ماه ۱۴۰۰

استاد: آقای دکتر حسن بشیر

با توجه به پرسش، سعی شده تا از مثال‌های واقعی و مواجهه‌های تجربه‌شده استفاده شود. ازآنجایی‌که هر دو تجربه بنده در مواجهه با یک فرد غریبه به لحاظ میان فرهنگی ناموفق/کمتر موفق بوده است، در هر کدام از مثال‌ها به بازسازی آن تجربه و راهکارهایی که می‌توانست به موفقیت آن تعامل‌ها بیانجامد اشاره می‌شود.

مورد اول:

نظریه مورد تمرکز: مدیریت هماهنگ معنا

توضیح مختصر مدعای نظریه:

نظریه مدیریت هماهنگ معنا به‌عنوان نظریه‌ای کاربردی و پراگماتیسیتی بر چند انگاره بنا شده است. مهم‌ترین انگاره نظریه مدیریت معنا ‌این نکته است که رفتارها و کنش‌های افراد از معنای چندلایه زندگی آن‌ها سرچشمه گرفته است. بنابراین پرسش‌هایی از قبیل «مردم هنگام برقراری ارتباط معمول خود چه می‌کنند؟» یا «چرا چنین می‌کنند؟» پرسش‌هایی هستند که این نظریه به آن‌ها پاسخ می‌دهد. پاسخ به این پرسش، بعد اول نظریه یعنی بعد توصیفی را مشخص می‌کند. در این بعد، ما با جهان چندلایه معانی افراد آشنا می‌شویم. ما درمیابیم که سلسله‌مراتب معانی آن‌ها شامل داستان‌های روایت‌شده، روایت نشده، خودآگاه و ناخودآگاهی است که نهایتاً روابط آن‌ها را می‌سازد. از سوی دیگر پرسش‌هایی از قبیل «آن‌ها در فرایند ارتباط چه چیزی را ایجاد می‌کنند؟» می‌تواند زمینه نگاهی انتقادی و آینده‌نگر را فراهم کند. به‌این‌ترتیب در این نظریه تنها توصیف و تفسیر مد نظر نیست، بلکه حرکت به سمت ارتباطات موفق‌تر و با مفاهمه بیشتر و همدلی گسترده‌تر نیز موردتوجه قرار می‌گیرد. درنتیجه سومین بعد این نظریه کاربردی، بعد عملی است که به راهکارهایی برای مدیریت هماهنگ معنا می‌انجامد.

مثال:

پاییز 97 جشنواره ملی حرکت میزبان مهمانان بین‌المللی نیز بود. در هنگام صرف ناهار، من و دوستان هم‌دانشگاهی با افرادی که در غرفه روبروی ما و دانشجوی دانشگاه پیام نور شعبه افغانستان بودند هم‌سفره بودیم. آن‌ها شیعه‌مذهب و از قوم هزاره بودند. بنابراین گفتگوی ما به زبان فارسی به‌راحتی انجام می‌گرفت. تصور پیشینی من از افغانستان و ذهنیت مردم افغانستان، ذهنیتی بود که بر جدا شدن آن‌ها از حوزه فرهنگی بزرگ‌تر از خودشان دلالت می‌کرد. به همین ترتیب سعی می‌کردم با اشاره به آثار کهن ادبی و تاریخی مشترک به این پیوستگی اشاره‌ کنم.

بااین‌حال اولین تلاش من برای برقراری ارتباط موفق با این افراد شکست خورد. در وهله من به لایه‌های معانی ذهن آن‌ها توجهی نداشتم. آن‌ها افرادی شیعه‌مذهب و از قوم هزاره بودند که اتفاقاً بر مشترکات میان خودشان و ایرانی‌ها تأکید می‌کردند، بااین‌حال آن‌ها از کشوری با تنوع قومی و سیاسی فراوان می‌آمدند و یکسان انگاری تمام افغانستان از سوی من برای ایشان جالب نبود. آن‌ها توانسته بودند علاقه و توجه من به فرهنگ تاریخی مشترکمان را درک کنند اما نسبت دادن آن به یک ایران بزرگ که طبیعتاً افغانستان جزئی از آن قرار می‌گرفت و هویتی فرعی پیدا می‌کرد قابل‌قبول نبود. به تعبیر نظریه مدیریت هماهنگ معنا، من توانسته بودم معانی ذهنی خودم را در نسبتی منسجم قرار بدهم اما به جهان پر رمز و رازی که امکان‌های فهم بیشتر را فراهم می‌کند توجهی نداشتم. این مواجهه باعث به‌هم‌ریختگی معانی ذهنی من شد. من دیگر نمی‌توانستم نسبت خودم با آن‌ها را به‌درستی فهم کنم و دوستی و مفاهمه‌ای که می‌توانست در روز اول شکل بگیرد، پس از یک روز آزمون و خطا و در روز دوم محقق شد. بنابراین همان‌طور که نظریه اشاره می‌کند، بهترین کار هنگام شروع ارتباط، آگاهی و توجه است. من اگر مدتی زودتر به این نکته که آن‌ها جهان معنایی متفاوتی با من دارند آگاه می‌شدم، از بیان حرف‌هایی که غیر عامدانه باعث رنجش و فرع انگاری افغانستان شده بود پرهیز می‌کردم.

همچنین، در این هنگام می‌بایست علاوه بر شناخت لایه‌های معانی ذهنی مخاطب که تصورات آن‌ها و نهایتاً کنش‌های آن‌ها را شکل می‌دهد، به رهیافتی انتقادی متوسل شویم. رهیافت انتقادی بدان معناست که تلاش کنیم در راستای بهبود ارتباط و افزایش درک معانی یکدیگر تلاش کنیم. بنابراین اقداماتی چون ایجاد فضایی آرام و مطمئن و فارغ از قضاوت‌های پیشینی، برقراری حالتی پرسشگر و کنجکاو که منتظر شنیدن و آموختن است و سپس پرسشگری از نگرش آن‌ها در مورد رابطه ایران و افغانستان به برقراری ارتباطی امن و مطمئن کمک می‌کند. در این فضا معانی فرد مقابل آموخته شده و با آگاهی از این تفاوت و توجه به آن به‌مثابه یک ظرفیت و نه یک محدودیت، می‌توان به ارتباطی موفق اندیشید. در همین زمینه؛ اگر گفتگوی من با آن‌ها به فراغت بعد از صرف ناهار موکول می‌شد و گفتگوهای روتین و سبک بالانه ما هنگام صرف ناهار زمینه افزایش همدلی را پدید می‌آورد، می‌توانستم با استفاده از آرامش فراهم شده، هم به دیدگاه‌های آن‌ها در مورد هویت مستقل و فرهنگ اصیل خودشان آگاه شوم و هم با تائید و ارج نهادن به هویت آن‌ها، در مورد ریشه‌های مشترک و همبستگی‌های ایران و افغانستان گفتگو کرده و همدلی لازمی که در نتیجه ارتباط موفق پدید می‌آید را فراهم کنم.

در نتیجه نظریه مدیریت هماهنگ معنا هنگام مواجهه با یک فرد افغانستانی که موضعی خصمانه با ایران و ایرانی ندارد می‌تواند چنین راهکارهایی را برای تحقق ارتباط موفق که بر پایه مفاهمه مشترک معانی است پیشنهاد دهد:

  • دقت و توجه به تفاوت و نگرش میان ما و مخاطب افغانستانی و پذیرفتن مسئولیت کنش‌های ارتباطی خودمان
  • توجه به ویژگی‌های خاص فرد افغانستانی؛ به‌طور مثال مرد/زن بودن؛ هزاره/پشتون/تاجیک و … بودن؛ مسن/جوان بودن و …
  • توجه به داستان‌های ضمنی، هویت پشتیبان، دال‌های گفتمانی و هر چیزی که در تفسیر لایه‌های معانی آن‌ها به ما کمک کند. مانند تاریخ قوم هزاره و نسبت آن با اکثریت پشتون
  • برقراری موقعیتی امن و آسوده که امکان طرح آزاد معانی و هویت شخص خودمان و شخص مقابل پدید بیاید؛ مانند یک مکان آرام و به دور از تنش
  • تعهد درونی و عملی به راهبردی که در آن مفاهمه و سپس همدلی بیشتر میان مردم ایران و افغانستان مدنظر باشد
  • پرهیز از تأکید بر مناقشات پررنگ مانند فرع یا اصل بودن هویت ایرانی یا افغانستانی
  • عدم اکتفا به تأکید بر مشترکات بدیهی و کم اثر؛ مثل اشاره نخ‌نما و مکرر به میراث ادبی مشترک
  • تأکید بر نقاط مشترکی که زمینه افزایش همدلی را فراهم می‌کند مانند تأثیر متقابل سرنوشت دو کشور بر یکدیگر یا نکات بیان نکاتی کمتر شناخته‌شده از فرهنگ دیگری
  • به اشتراک گذاشتن فهم خود و دیگری در مورد رابطه میان افغانستان و ایران و چگونگی ساخت آینده‌ای بهتر توسط هر دو طرف

مورد دوم:

نظریه مورد تمرکز: ماتریس: یک نظریه وجهه-مذاکره به‌روز شده

توضیح مختصر مدعای نظریه:

نظریه وجهه-مذاکره بر پایه این اصلی تبیین شده که وجهه یا چهره بیرونی، نماینده و تجلی هویت فرهنگی است. بنابراین مفهوم وجهه که در ارتباطات و خصوصاً ارتباط میان فرهنگی اهمیت پیدا می‌کند، در نسبتی متقابل با هویت فرهنگی قرار دارد؛ به ترتیب که هویت فرهنگی چهره و حرکات چهره را مشخص کرده و حرکات چهره در تعامل با دیگر افراد، بر روی هویت فرهنگی اثر می‌گذارد. بنابراین در ارتباط میان فرهنگی هویت‌های فرهنگی ما با یکدیگر برخورد مستقیم ندارند بلکه به‌واسطه وجهه این ارتباط ممکن می‌شود. درنتیجه سیاست‌های به‌کارگیری وجهه، بر سرنوشت کیفیت ارتباط مؤثر است. این مسئله بیانی دیگر از این قضیه است که «فرهنگ بر ارتباطات مؤثر بوده و ارتباطات بر فرهنگ مؤثر است.»

اما نظریه وجهه-مذاکره تنها به همین سطح محدود نیست. در این نظریه با توجه به برخی متغیرها و مؤلفه‌های فرهنگی، سیاست‌های وجهه خاصی مشخص می‌شوند. دو مورد از مهم‌ترین مؤلفه‌ها، فردگرا/جمع‌گرا بودن یک زمینه فرهنگی و فاصله قدرت زیاد/کم است. فرهنگ‌های فردگرا به انواع خاصی از حرکات چهره و سیاست‌های آن منتهی می‌شوند درحالی‌که فرهنگ‌های جمع‌گرا به انواعی دیگر منجر می‌شوند. همچنین فرهنگ‌هایی که در آن‌ها فاصله قدرت به معنای عام آن در قالبی عمودی و با فاصله زیاد درک می‌شود، سیاست‌ها و حرکات چهره متفاوتی را در نسبت بافرهنگ‌های با فاصله قدرت کم و شکل توزیع قدرت افقی می‌پرورانند.

در نتیجه مسئله وجهه سازی در ارتباطات میان فرهنگی یعنی ادغام بهینه دانش، آگاهی و مهارت‌های ارتباطی در مدیریت موقعیت‌های تعارضی‌ مبتنی بر هویت به شکل مناسب و مؤثر. به‌این‌ترتیب می‌توان از حرکات خودانگاره/دیگر انگاره در بستر نگرانی‌های بالا یا پایین سخن گفت که به ماتریسی شامل چهار حرکت: حمایتی چندانگارانه، محو چند انگارانه، دفاعی خودانگارانه و ارتقایی دیگر انگارانه منتهی می‌شود.

در همین زمینه علاوه بر حرکات مختلف، استراتژی‌هایی شامل تسلط، اجتناب یا یکپارچه‌سازی نیز وجود دارند که تحت تأثیر هر کدام از زمینه‌های فرهنگی موقعیت ظهور و بروز پیدا می‌کنند.

در نتیجه این حرکات و استراتژی‌ها، می‌توان از دو نوع وجهه سازی ترمیمی و پیشگیرانه نیز یاد کرد.

مثال:

مثال این نظریه مجدداً تجربه ارتباط میان فرهنگی ناموفق من و بازسازی آن است. محل عرصه این ارتباط فضای مجازی و در یکی از نرم‌افزارهای یادگیری زبان خارجی بر پایه چت با افراد خارجی بود. فرد مقابل من دختر دانشجوی اهل گرجستان بود که در ابتدای تحصیل برای رشته دندان‌پزشکی قرار داشت.

چیزی که گفتگوی ما را شکل داد صحبت در مورد فرهنگ مردم گرجستان و اوضاع آن‌ها بود. من در مورد فضای فرهنگ و دغدغه‌های فرهنگ و اجتماعی آن‌ها کنجکاو بودند و دختر گرجستانی به وجود برخی مشکلات و اعوجاج‌های فرهنگی که آن‌ها را اصطلاحاً در دوگانه سنت/مدرنیته می‌شناسیم اشاره می‌کرد. در هنگام صحبت، من به اشتباه اشاره کردم که ایران و گرجستان هر دو در یک حوزه تمدنی و فرهنگی قرار داشته‌اند. این مسئله با واکنش شدید طرف مقابل روبرو شد. او اصلاً چنین چیزی را قبول نداشت و الحاق گرجستان به خاک ایران را مانند تجاوز نظامی از سوی قومی بیگانه با فرهنگی سراسر متفاوت قلمداد می‌کرد. چیزی که باعث ناموفق بودن ارتباط شد استفاده من از حرکات دفاعی خودانگاره و استفاده ناخودآگاه از استراتژی تسلط بود. در این گفتگو، من قصد داشتم با یکسان انگاری مسئله اجتماعی مردم گرجستان و مردم ایران به دختر گرجستانی دلداری بدهم و زمینه توافق میان فرهنگی را فراهم کنم. ولی ناآگاهی از مسئله وجهه و اتخاذ حرکاتی که باعث دفع مخاطب می‌شد، باعث تا او نیز به همین حرکت دفاعی خودانگارانه و استراتژی تسلط بپردازد. بنابراین ارتباط میان فرهنگی برای وی در موضعی خصمانه قرار گرفت و من مجبور شدم برای بازگرداندن آرامش، به اصلاح گفته خود و اجتناب از دامن زدن به این وضعیت اقدام کنم.

بااین‌حال با توجه به نظریه وجهه-مذاکره اگر بنا باشد این ارتباط میان فرهنگی میان یک ایرانی و یک گرجستانی به سرانجام موفق برسد می‌بایست این مراحل را طی کرد:

  • آگاهی و توجه به مسئله وجهه و تأثیرگذار بودن آن در ارتباط میان فرهنگی
  • توجه به فردگرا / جمع‌گرا بودن فرهنگ‌ها؛ این مسئله که فرهنگ ایرانی جمع‌گراست و فرهنگ گرجستانی نیز علی‌رغم برخی وجوه جمع‌گرا، جنبه‌های فردگرای جدی دارد و بنابراین صحبت از «هویت ما» برای یک ایرانی راحت‌تر است.
  • توجه به مسئله فاصله قدرت و این نکته که یک فرد گرجستانی، ایران و زمینه تاریخی ایران مانند وقایع قرارداد ترکمانچای و ظلم شاه ایرانی به مردم گرجستان را به‌گونه‌ای متفاوت فهم کرده و آن را حکومتی اشغال گر و با فاصله قدرت زیاد درک می‌کند. اما یک ایرانی ممکن است گرجستانی‌ها را همسایه‌هایی بداند که سرنوشت مشترکی داشته‌اند و بنابراین می‌توانند در عرض هم قرار بگیرند.
  • بیان همدلی عاطفی نسبت به سرنوشت مردم گرجستان و دوری از جانب‌داری یک‌طرفه از یک حکومت سرنگون‌شده تاریخی.
  • استفاده از حرکات ارتقایی دیگر انگاره از سوی فرد ایرانی برای ایجاد اطمینان در مخاطب
  • استفاده از استراتژی اجتناب و یکپارچه‌سازی برای بازسازی نگاه منفی بالقوه یک گرجستانی نسبت به ایران
  • استفاده از سبک‌های اجتنابی، التزامی و سازش‌کارانه به‌منظور ساخت وجهه‌ای گشوده و صلح‌طلب از ایران در نسبت با همسایه فرهنگی که دشمنی خاص و راهبردی در مقابل ایران و ایرانی ندارد.

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید